محل تبلیغات شما

خاطرات سرو قامتان ، سفر به دیار شهدای نصف‌جهان

   ۱۳۹۹/۰۷/۲۶

اینجا گلستان شهدای اصفهان؛‌ تمام لحظه‌ها عطر شهدا را گرفته است- اخبار  استانها تسنیم - Tasnim



این روزها حال و هوای عجیبی دارد، حال و هوای اخلاص، صداقت، شب‌های عملیات و حنابندان رزمندگان، ‌گریه‌ها و راز و نیازهای نیمه‌شب فرماندهان بی‌مثال و شجاعت مردان 13 ساله و. روزهای آغاز فراق. فراق مادر از فرزند و زن و از همسر. فراق کودک خردسال از پدری مهربان و.
امسال چهلمین سالگرد دفاع مقدس را به مانند هر سال جشن می‌گیریم، جشنی باشکوه و صلابت. اما مگر جنگ را جشن می‌گیرند، مگر کشتن و کشته شدن، زخمی‌شدن و خونریزی جایی برای جشن گرفتن دارد؟ دارد. دارد که جشن می‌گیریم. وقتی جنگ به میدانی برای جوانه زدن ایمان‌های مثال‌زدنی تبدیل شود، وقتی ایمان به اوج خودش برسد، وقتی زیبایی‌ها تلألو پیدا کند، وقتی میدان جنگ به میدان مسابقه برای فداکاری تبدیل شود، وقتی برای حفظ حیثیت و ناموس و شرافت وارد این میدان شوی و از تمام داشته‌هایت بگذری، دیگر میدان میدان جنگ نیست، میدان زیبائی‌هاست، سزاوار است که سالگرد تبلور زیبایی‌ها جشن گرفته شود. و امسال این نهال به چهل سالگی می‌رسد. چهل سالگی زمان شکوفایی است، زمان پختگی، رسیدن به کمال. و امسال هم چهل سال از دفاع مقدس می‌گذرد، چهل سال از حمله ناجوانمردانه به این خاک مقدس، چهل سال از هجوم وحشیانه نامردمان به مردم نجیب ایرانمان می‌گذرد. چهل سال قبل بهترین جوانان میهنم از تمام خوشی‌ها دست شستند و رفتند تا ایران، ایران بماند و حال نوبت ماست که عظمت این حادثه تاریخی را به نسل‌های بعد و به تمام دنیا نشان دهیم. باید کاری کنیم کارستان. باید حقیقت جبهه‌ها را، سرّ این همه شور و‌اشتیاق برای حضور در این میدان پرمخاطره را به تصویر بکشیم.
هر سال با نزدیک شدن به سالگرد دفاع مقدس افکاری این چنین ذهنم را به خود مشغول می‌کند؛ اما امسال این دغدغه بیش از پیش خود را نشان داده، فکر اینکه چگونه در چهلمین سالگرد دفاع مقدس قطره‌ای از این دریای عظیم را در صفحه فرهنگ و مقاومت به تصویر بکشم. چگونه می‌شود دریایی را در قطره‌ای خلاصه کرد. باید از کجا شروع کنم که این قطره بیش از پیش تلالو داشته باشد. از کدام دیار شروع کنم، از کدام شهید؟! به اروند رود بروم که این رود خروشان قصه جانفشانی‌های شهدا در والفجر 8 را برایم بگوید و از فتح دلاورانه فاو. یا اینکه راهی شلمچه شوم، همانجا که پس از عملیات شورآفرین کربلای 5، با نام مقدس صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها الفتی ناگسستنی یافته است؛ یا اینکه راهی طلائیه شوم، سرزمین بدر و خیبر و باکری. متحیر مانده‌ام که از کجا شروع کنم و مقصد را کدام خطه مقدس این سرزمین لاله خیز قرار دهم. نمی‌دانم چه کنم؛ ولی می‌دانم که باید کار را به کاردان سپرد. راز دل را با شهدا در میان می‌گذارم و از آنها می‌خواهم که همچون گذشته راه را نشانم دهند. و چه زیبا پاسخ می‌دهند. مدتی نمی‌گذرد که تماسی از جانب سرهنگ خلبان بهمن ایمانی رئیس حفظ آثار هوانیروز ارتش صورت می‌گیرد و او از مظلومیت شهدای اصفهان برایم می‌گوید. کسانی که در تمام صحنه‌های جبهه حضور داشته‌اند، اما کمتر از آنها یاد شده است. درست است، مقصد همین جاست؛ اصفهان. استانی با 24 هزار شهید. دیار شهید ردانی‌پور و شهید عبدالله میثمی. همانجا که از برکت حضور پرجوش و خروش رزمندگانش دو لشکر عملیاتی تشکیل شد. آنجا که 6 نفر از اعضای یک خانواده جان شیرین را فدای جان یک ملت می‌کنند و شهید حسن غازی کاپیتان جوان باشگاه سپاهان، فرماندهی گروهان توپخانه 61 محرم و 15 خرداد سپاه را به عهده می‌گیرد.
بالاخره با پیگیری‌ها و تلاش‌های سرهنگ ایمانی راهی اصفهان می‌شوم.
سید محمد مشکوهًْ‌الممالک

نخستین روز سفر،آشیانه عقاب‌های سربلند
31 شهریور و همزمان با آغاز روز گرامیداشت هفته دفاع مقدس وارد اصفهان شدم. شهری که به وسعت تمام زیبایی‌های ظاهری، زیبایی معنوی و آسمانی هم دارد. نخست به پایگاه چهارم هوانیروز رفتم. در آنجا با مجید اسحاقیان یکی از بسیجیان مخلص و پای کار نیروی هوایی ارتش آشنا شدم و او در تمام طول سفر یار و همراه و راهنمای ما بود.
در همان لحظات ابتدایی، ابهت پایگاه چهارم چشمانم را به خود خیره کرد. آنجا آشیانه عقاب‌های سربلند و خوشنامی‌بود که عشق را با شرف، ایمان را با تعهد در هم آمیختند تا یاد و نام آزادی سرزمین خوشنام بماند. مردانی که با پروازشان شکست حصر آبادان را جاودانه کردند، در خرمشهر حماسه آفریدند. یار آسمانی طریق القدس بودند و در فتح المبین خوش درخشیدند و بیت‌المقدس را رقم زدند. مردانی که اگر نبودند شاید مرصاد، مرصاد نبود. آنهایی که یاران آسمانی چمران و شهید سپهبد صیاد شیرازی بودند.
در آنجا می‌دیدم که در حالی که خلبانان پایگاه چهارم هوانیروز ارتش پروازهای خود را برای دفاع از حریم میهن و ایجاد امنیت برای مردم صرف می‌کنند، پروازهای امدادی آنها در استان‌های مرکزی چهارمحال و بختیاری و اصفهان ادامه دارد. این پایگاه پیشتاز انجام تحقیقات صنعتی برای به روزرسانی بالگردها و تسلیحات مورد نیاز آنها برای ایجاد قدرت بازدارنده برای هوانیروز کشورمان است.
مشتاق بودم که فرمانده این پایگاه را ببینم. فرمانده بزرگ‌ترین پایگاه هوانیروز کشور و منطقه غرب آسیا. به دفتر امیر سرتیپ خلبان سید قاسم خاموشی رسیدم. مشتاق بودم ببینم فرمانده چنین پایگاه  مقتدر و خوشنامی‌چگونه فردی است. وقتی او را دیدم در اولین نگاه در ذهن و در نگاه من دریایی از اخلاق، کوهی از اراده و دشتی از اخلاص بود. او مردی قدرتمند، باصلابت، بی‌ادعا و مهربان بود که نتیجه خوبی‌هایش را در فضای صمیمانه‌ای که بین همکارانش موج می‌زد، می‌شد دید.  
نوبت به دیدار خلبانان پیشکسوت هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران رسید. همان مردان شیفته و عاشقی که روزی ابابیل‌های ارتش عشق شدند و با پرنده‌های آهنین خود بالای سر دشمن چنان غوغایی به پا کردند که سرانجام مفتخر به دریافت دست خط تاریخی حضرت امام(ره) خطاب به خلبانان ارتش شدند. همان مردانی که آنچنان در دفاع از شهید چمران و یارانش قهرمانانه پرواز کردند که شهید چمران در وصفشان گفت: هوانیروزی‌ها فرشتگان آسمانی‌اند. همان مردانی که حماسه‌ساز بیت‌المقدس بودند و فاتحان فتح‌المبین. مردانی که در کردستان و خوزستان حماسه آفریدند تا برای یک تاریخ، محبوب دل ملت شوند. همان خلبانانی که رهبر معظم انقلاب در موردشان فرمودند: هوانیروز محبوبیت خود را با خون و شجاعت به دست آورده است.
امروز با این مردان همیشه در اوج هم کلام شدیم تا راز و رمز عظمت آنان را دریابیم. خلبانان، فرماندهان و نام‌آورانی چون غلامحسین تیموری، علی‌اکبر فروتن، سید رضا قدوسی‌نژاد، محمدعلی حسین‌یار و
پس از بازدید از پایگاه چهارم و دیدار با فرمانده این پایگاه به سمت مرکز آموزش هوانیروز شهید سرلشکر خلبان منصور وطن‌پور و دانشکده هوانیروز روانه شدیم. به جایی که همچون قلب تپنده هوانیروز به آموزش خلبانان شجاع و باایمان و فنی‌های مبتکر و خلاق هوانیروز می‌پردازد. به جایی رسیدم که مبدا پرواز شهید خلبان منصور وطن‌پور بود. جایی که فنی‌هایی که تحریم‌های آمریکا را بی‌اثر کرده بودند در آنجا آموزش می‌دیدند. فنی‌های مبتکری که هلی‌کوپترهای گلوله خورده از میدان نبرد را شبانه و در مناطق عملیاتی با کمترین امکانات به روزرسانی می‌کردند تا صبح فردا مرکب آهنین بال خلبانان تیزپرواز هوانیروز باشد.
کنجکاو شدم تا ببینم فرمانده این مردان جوان و باانگیزه کیست. به دفتر فرماندهی فرمانده دانشکده هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران رسیدم و چشمم به چشم فرمانده شان افتاد. فرمانده‌ای بسیار جوان، مصمم، مقتدر و مهربان. او سرهنگ خلبان ولی رحمانی، فرمانده دانشکده هوانیروز اصفهان بود، به همان اندازه که در او اقتدار و صلابت و استواری دیده می‌شد، مهربانی و مردم داری هم دیده می‌شد. از او در رابطه با نقش هوانیروز در دوران دفاع مقدس پرسیدم و او با محبت و آرامش به سؤالاتم پاسخ می‌داد.
او را فرمانده‌ای دیدم که الگوی دانشجویان است. هر چند که فرمانده بعدها به من گفت که الگوی او سرتیپ  دکتر کیومرث حیدری، فرمانده ولایی و قهرمان نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران است. فرمانده دانشکده هوانیروز الگوی عملی خود را فرمانده ولایی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران می‌دانست.  
این را می‌دانستم که یکی از مهم‌ترین مولفه‌های مورد نیاز برای الگو شدن الگوپذیری است. کسی که الگوی خوب داشته باشد می‌تواند الگوی خوبی برای دیگران شود، این را در فرمانده دیدم. کسی که فرمانده قدرتمند و باصلابتش را الگوی خود قرار داده، در زندگی شخصی خود نیز الگوی فرزندش شده است. فرزند راه پدر را ادامه داده و هم اکنون دانشجوی سال پایانی رشته خلبانی ارتش جمهوری اسلامی ایران است. فرزند از پدر الگو گرفته است تا نگهبانی باشد برای عزت میهنش، برای آسمان سرزمینش. پدر و پسر هر دو خلبانند؛ یکی فرمانده و یکی دانشجوی خلبانی.
روز دوم سفر؛ شهر مرواریدهای درخشان
روز دوم سفر، مقصد شهر زیبای دُرچه بود، شهری در ۱۲کیلومتری جنوب غربی اصفهان. درچه یعنی مروارید کوچک، شهری که وقتی زاینده‌رود به آن می‌رسید آن را دور می‌زد، شاید زاینده‌رود هم می‌دانست که چه درّ و گوهریست این شهر. شهری که از گذشته، عالِم‌پرور بوده و شاهد دُرهایی چون آقا سید محمدباقر درچه‌ای، غلامحسین ابراهیمی‌ دینانی و شهید نواب صفوی بوده است. شهری که 500 دُر و مروارید را تقدیم انقلاب کرده، شهری که آن‌قدر مردمانش به آسمان نزدیکند که برخی از خانواده‌ها دو، سه و حتی 14 پاره‌جگرشان را قربانی راه حق کرده‌اند. شهری که در هر کوچه آن عطر شهیدی پیچیده است.
در شهر درچه به دیدار تعدادی از خانواده‌های شهدا رفتیم تا چراغ دلمان به نور این عزیزان روشن شود. تا گوش جان بسپاریم به کلامی ‌از شهدا، تا مشام جانمان از عطر شهدا پر شود و ادامه راه را با فانوس شهدا طی کنیم.
شهید جواد محمدی؛ خادم‌الشهدا
به منزل شهید جواد محمدی رفتیم. همان جوان هیئتی که در راه دفاع از حریم پاک اهل‌بیت به شهادت رسید. چهارمین شهید مدافع حرم شهر مرواریدها، هم او که عاشق و خادم شهدا بود و آن‌قدر به زائران شهدا خدمت کرد که شهدا به او انس گرفتند و با خودشان بردند. شهیدی که فاطمه خردسالش را گذاشت و گذشت تا حریم فاطمی‌‌شکسته نشود. غیرت علوی او تا به حدی است که در فیلمی‌‌که بعد از شهادتش منتشر شده می‌گوید: اگر خدا لطف کرد و شهادت را نصیبم کرد، بنده از آن شهدایی هستم که حتما یقه بی‌حجاب‌ها و آنها که ‌ترویج بی‌حجابی می‌کنند را در آن دنیا خواهم گرفت.
اقامه نماز در محل سجود شهید یحیی براتی
راهی منزل شهید یحیی براتی شدیم. همان شهیدی که از غافله جامانده بود. اما نه، مانده بود که در میدانی سخت‌تر به شهدا بپیوندد. او در دوران دفاع مقدس در خانه ماند که خدمت پدری را بکند که دچار نقص‌عضو شده. وقتی بچه‌های لشکر 8 نجف ‌اشرف به سوریه اعزام شدند، زمزمه‌هایش شروع شد، همان آوایی که سال‌ها در اعماق دلش پنهان شده بود که: همه رفتند و من جا ماندم. همین بود که نتوانست تاب بیاورد و رفت و به خیل دوستان شهیدش پیوست.
دختر شهید برایمان از پدرش می‌گفت: باباجان تا به حال کربلا نرفته بود. سال 94 که برادرم برای پیاده‌روی اربعین رفته بود، پدرم خیلی خوشحال بودند. روز اربعین باباجان از سوریه تماس گرفتند و به مادرم سفارش کردند: وقتی سید علی از کربلا آمد، مهمونی بگیر و خانواده رو دعوت کن. می‌گفت خوشحالم که در خانواده خودمون یک کربلایی داریم.»
 به خانه هر کدام از شهدا که می‌رفتم، حس می‌کردم جامع اضداد شده‌ام. از یک طرف روح لطیف شهید، جانم را جلا می‌داد و وصف خصایص او چون نوری دلم را روشن می‌کرد و از طرفی حسرتی گران بر دلم می‌نشست که ‌ای داد! تو کجایی و این مردان مرد کجا.
اذان مغرب را که گفتند به نماز ایستادیم، درست همانجا که شهید براتی نماز می‌خواند. حال و هوای عجیبی داشت. حال می‌فهمم که چرا علما قسمت‌های قدیمی‌تر مساجد را برای نشستن انتخاب می‌کنند و همانجا را محل سجود قرار می‌دهند. آنها نور عبودیت مومنین را در آنجا می‌بینند و از آن بهره می‌برند.

Image result for لاله

۱۷۰- خاطره ای از شهادت آیت‌الله سیدمحمدرضا واحدی، علیمردان خان بختیاری و خداکرم خان بهمئی :.... ۱۳۹۸/۰۷/۲۷

۱۶۹- خاطره ای از شهید ابراهیم هادی : پیش‌بینی شهید ابراهیم هادی درباره راهپیمایی اربعین ۱۳۹۸/۰۷/۲۰

۱۶۸- خاطره ای از سردار شهید حبیب لک‌زایی : فرمانده‌ای که بر قلب محرومان سیستان حکومت می‌کرد ۱۳۹۸/۰۷/۲۰

شهید ,هوانیروز ,فرمانده ,شهدا ,دفاع ,ارتش ,که در ,دفاع مقدس ,را به ,و از ,شهری که ,جمهوری اسلامی ایران ,ارتش جمهوری اسلامی ,فرمانده دانشکده هوانیروز ,خلبان منصور وطن‌پور

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

joueconringmac ✴ ѴłϾŦΦЯR ŁΛƝÐ ✴ plorpatbeauball reininggekam tiocoterde mosabeghe-bibser وب مسافر مجید شیروی گیلانِ من، املشِ من Maria's collection NBA Basketball Drakter|NBA Drakter Barn|Basketball Trøyer Norge