محل تبلیغات شما

خاطره ای از شهید حجت‌الاسلام مصطفی ردانی‌پور :

  وقت اختصاصی برای خدا 

Image result for ‫شهید حجت‌الاسلام مصطفی ردانی‌پور فرمانده قرارگاه فتح سپاه‬‎

  گفتم: با فرمانده‌تان کار دارم. گفت: الان ساعت یازده است، ملاقاتی قبول نمی‌کند. رفتم پشت در اتاقش در زدم، گفت: کیه؟ گفتم: مصطفی من هستم. گفت: بیا تو. سرش را از سجده بلند کرد، چشمهایش سرخ شده و رنگش پریده بود. نگران شدم : گفتم چه شده مصطفی؟ خبری شده؟ کسی طوری‌اش شده؟! دو زانو نشست. سرش را انداخت پایین. زُل زد به مُهرش و گفت: ساعت یازده تا دوازده هر روز را فقط برای خدا گذاشتم. برمی‌گردم کارهایم را نگاه می‌کنم. از خودم می‌پرسم کارهایی که کردم، برای خدا بود یا برای دل خودم؟! ( در زمان جنگ و در منطقه، این ساعت زمان مناسبی برای ارتباط با خدا بود.)
(جلد 8 یادگاران، خاطره 22) (خاطره‌ای از شهید حجت‌الاسلام مصطفی ردانی‌پور فرمانده قرارگاه فتح سپاه)

Image result for ‫گل لاله‬‎

۱۷۰- خاطره ای از شهادت آیت‌الله سیدمحمدرضا واحدی، علیمردان خان بختیاری و خداکرم خان بهمئی :.... ۱۳۹۸/۰۷/۲۷

۱۶۹- خاطره ای از شهید ابراهیم هادی : پیش‌بینی شهید ابراهیم هادی درباره راهپیمایی اربعین ۱۳۹۸/۰۷/۲۰

۱۶۸- خاطره ای از سردار شهید حبیب لک‌زایی : فرمانده‌ای که بر قلب محرومان سیستان حکومت می‌کرد ۱۳۹۸/۰۷/۲۰

مصطفی ,خدا ,خاطره ,گفتم ,ساعت ,ردانی‌پور ,مصطفی ردانی‌پور ,حجت‌الاسلام مصطفی ,شهید حجت‌الاسلام ,از شهید ,برای خدا ,حجت‌الاسلام مصطفی ردانی‌پور ,شهید حجت‌الاسلام مصطفی

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگی که شبیه آن بهشت گم شده است چراغ خواب شلمن Kimberly's collection وب کمک راهنما محمد عینی خانه ی هنر tribcontdeva footplontorscas trigesnitko tak amir جوانان ویس {مویلحه}